یه نفر پست گذاشته بود رفیقم تعریف میکرد من یه مدت پیش از دختر همسایمون خوشم اومده بود، زنگ زدم به مادربزرگش گفتم من از بانک ملی زنگ میزنم نوه شما تو قرعه کشی برنده شده شمارشو میخوام، پیرزنه از خوشحالی داشت میمرد بعد بهم ۳ تا شماره داد خونشون و محل کار بابا و ننه دختره
.
امروز تو صف نونوایی بودم که یه دفه نونوا گفت :کی سیر خورده؟ منم گفتم :من. گفت :بیا جلو نونتو بدم برو سریع. تا حالا اینجوری تخریب شخصیتی نشده بودم!:((
براي نمايش ادامه اين مطلب بايد عضو شويد !
اگر قبلا ثبت نام کرديد ميتوانيد از فرم زير وارد شويد و مطلب رو مشاهده نماييد !